انجمن تخصصی شکاروتیراندازی(بزرگترین مرجع اطلاعاتی تفنگ بادی،پی سی پی،تیراندازی ایرانیان)pcp.airrifle.airguns..تفنگ بادی،پنوماتیک،

نسخه کامل: تاپیک برو بچه های با حال استان فارس
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
دوستان قصد دارم یه مسابقات فیلد تارگت بین بچه های شیراز برگزار کنمKhansariha (256)
فعلاً مشغول طراحی و ساخت اهداف هستم.
اگر بین خودمون بسلامتی برگزار شد بعدش گسترشش میدیم و میریم با سایر فروم ها و به مغازه دار ها اعلامیه میدیم...
فقط مسئله ی مکان هست. باید یه زمین صاف باشه داخل یا نزدیک شهر و بدون مزاحم.
Khansariha (8)
طبق آخرین خبر از تلفات زلزله در شیراز 52 نفر از خواب بیدار شدن حدود 67 نفر پهلو به پهلو شدن 1 نفر هم گفت وقتی کمکهای مردمی رسید بیدارم کنید ! هلال احمر شیراز هم اعلام کرد : چیطو شد ؟؟؟؟!!!!! Khansariha (201)
Khansariha (266)Khansariha (266)Khansariha (266)Khansariha (266)Khansariha (266)Khansariha (266)Khansariha (266)Khansariha (266)Khansariha (266)
سلام بچه ها, صبح بخیر
از ساعت 5 پاشدم دارم درس می خونم و الان واقعاً به عمق و عظمت این کلام پی بردم که میگه:
یه نادون یه کتاب می‌نویسه, صد تا عاقل نمیتونن پاسش کنن!
دقت کردین این گربه ها هم آدم شدن واسه ما؟ قبلنا هیبتی داشتیم. از دور پخ میکردیم ۳متر رو هوا بودن، حالا از کنارمون رد میشن، نگاه معنادارچن ثانیه ای هم میکنن! همینمون مونده به نشانه تاسف یه سر هم تکون بدن!

Khansariha (399)

طوری زندگی کن که اگه یه روزی توی اعلامیت زدن "جوان ناکام" رفیقات بتونن جلوی خندشونو بگیرن!!!

Khansariha (399)

ما به کهولت سن رسیدیم ولی نفهمیدیم این توپهایی که روی سیمهای برق تو جاده ها هست واسه ی چیه و چه کسی شوتشون کرده اون بالا!!!!

Khansariha (399)

دقت کردین تیمای فوتبال ایرانی کنار هم جدول مندلیف تشکیل می دن.... آلومینیوم-مس کرمان-ذوب آهن-فولاد خوزستان-راه آهن-فولاد مبارکه سپاهان-مس سرچشمه.... از سال بعد سدیم و پتاسیم و جیوه و فلوئورم می خوان تیم بفرستن دسته یک.... :-)

Khansariha (399)

نامه پسرا به گشت ارشاد :برادران بی نهایت از زحمت هایتان متشکریم! چون به هر دختری میگیم بریم بیرون یه دوری بزنیم از ترس شما میگه نه میام خونتون!

Khansariha (399)

شما که یادتون نمیاد ولی اون موقع ها که ایران ایر رایفل ساخته نشده بود اینجا یه زمین خالی بود ما میومدیم توش سر نوشابه میذاشتیم با بی3 میزدیم!

Khansariha (399)

با دختر خالم رفته بودیم بیرون، نامزدش ما رو دید، اومد جلو گفت :این پسره کیه؟ دختر خالم هم اومد تریپ دفاع از من بیاد، گفت :هر خری که هست به تو چه؟

Khansariha (399)

یه ضرب المثل چینی هست که میگه: هه هه هه!
Khansariha (399)
uppppppppppppppppppppppppppppppppppppKhansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)
سلام
این جمعه نه !!! پنجشمبه جمعه بعد که فک کنم میشه دوم و سوم توسایت تیراندازی گلستان مسابقه تراپ هست.
سی محض اطلاع
یا علی
اگر وسیله باشه من 5شنبه رو پایه ام. اگر 5 شنبه باشه فکر کنم حاج حسین هم میتونه بیاد...
upppppppppppppppppppppppppppppKhansariha (48)
سلام بر دوستان عزيز استان فارس Khansariha (8)

دوستان كجايند ؟
بااجازه دوست عزيز اسي جون . تقديم به دوستان Khansariha (8)
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با ریش های بلند جلوی در دید. به آنها گفت: من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمایید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم. آنها پرسیدند: آیا شوهرتان خانه است؟ زن گفت: نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.آنها گفتند: پس ما نمی توانیم وارد شویم.

عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمایید داخل. زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: ما با هم داخل خانه نمی شویم. زن با تعجب پرسید: چرا!؟ یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت: نام او ثروت است. و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت: نام او موفقیت است و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.

زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت: چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! ولی همسرش مخالفت کرد و گفت: چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟عروس خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد: بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود. مرد و زن هر دو موافقت کردند.

زن بیرون رفت و گفت: کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست. عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید: شما دیگر چرا می آیید؟پیرمردها با هم گفتند: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!


پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: باید ازت عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.

پیرمرد غمگین شد، گفت: عجله دارم و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

"زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!"

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!


گویند: در بغداد آهنگرى را دیدم که دست در میان آتش مى کرد و آهن تفتیده به دست مى گرفت و آن را کار مى فرمود. گفتم : این چه حالت است؟

گفت: قحط سالى بود. زنى صاحب جمال به نزد من آمد و گفت : مرا طعام ده که کودکان یتیم دارم. گفتم: ندهم تا که با من راست نگردى. آن زن برفت و دیگر روز باز آمد. همان سخن گفت و همان جواب شنید. روز سیم آمد و گفت: اى مرد! کار از دست برفت. بدانچه گفتى تن در دادم؛ اما به خلوتى باید که کسى ما را نبیند.

آن زن را در خانه بردم و در خانه بستم و خواستم که قصد وى کنم. گفت: اى مرد! نه شرط کرده ایم که خلوتى باید که کسى ما را نبیند. گفتم: که مى بیند؟ گفت: خداى مى بیند که پادشاه به حق است و چهار گواه عدل: دو که بر من موکلند و دو (که) بر تو.

سخن آن زن در من اثر کرد. دست از وى بداشتم و وى طعام دادم. آن زن روى به آسمان کرد و گفت: خداوندا! چنانکه این مرد آتش شهوت بر خود سرد گردانید، آتش دنیا و آخرت را بر وى سرد گردان.

پس آنچه مى بینى به برکت دعاى آن زن است.
لینک مرجع