انجمن تخصصی شکاروتیراندازی(بزرگترین مرجع اطلاعاتی تفنگ بادی،پی سی پی،تیراندازی ایرانیان)pcp.airrifle.airguns..تفنگ بادی،پنوماتیک،

نسخه کامل: تاپیک برو بچه های با حال استان فارس
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
هی حالا این هفته که ما مریضیم همه رفتن ددر دودور.............. خخخخخخخخخ شوخی کردم راستی عکس یادتون نره Khansariha (256)موفق باشیدKhansariha (8)
در عجبم که چرا از دیروز تا حالا آقا احسان-امیرحسین و محسن جان حتی یه خاطره کوچولو از شکارشون نگفتن چه برسه به عکس...
.
.
احتمالا دارن چکنویسها رو پاکنویس میکنن، بعدش هم باید بر زیر دست هیئت تحریریه و ویراستار و سردبیر و ... (خخخخ)
.
.
حداقل یه چیزی بگید Khansariha (215)
من یکی رو از گفتن خاطره عفو کنید،من اصلا انشا و املام خوب نیست. Khansariha (226)
Khansariha (48) از آقایون پیشکسوت خواهشمندم خاطرات دیروز رو تعریف کنن...
سلام. بچه های شیراز کجایین پس؟؟؟؟

بیاین دوتا عکس بزارین از قراره روزه جمعتون...... یه خاطره ای چیزی تعریف کنین.... ...2 روز گذشته ها.....Khansariha (290)
shaba ke khob to yahoo mibinamet alan migi net nadari?
na pa dishab rohet bode
خوب بالاخره من اومدم.
جمعه/ 5:40 صبح
با 550 تن وسایل رفتم سر خیابون منتظر آقا محسن. و بالاخره ایشون با تویوتا هایلوکسشون از راه رسیدن. بعد رفتیم دنبال آقا احسان و راه افتادیم به سمت شهرک صدرا.
حدود ساعت 6:10 دقیقه رسیدیم که هوا هنوز تاریک بود و بسیار هم سرد که من دستم یخ زده بود و هی ساچمه ها از دستم می افتاد.
احسان گفت یه رودخونه هست که یه پل روشه و باید ازش رد شیم ولی هر چی گشتیم پلی در کار نبود و مجبور شدیم از روی جای کم عرض رودخونه بپریم و با کلی ترس و لرز وسایلمون رو بندازیم اونور!
بعد از چند صد متری پیاده روی رسیدیم به سر قنات ها و شروع کردیم به تیراندازی و صفر کردن دوربین ها. هوا هنوز تاریک بود.

[تصویر: 19718484085865311948.jpg]

[تصویر: 39824595908700093512.jpg]

[تصویر: 25850708248773346263.jpg]

[تصویر: 38494620488982072973.jpg]

بعد هر راه افتادیم و رفتیم یه جای بهتر و مستقر شدیم...بخاطر بارون مستمر چند روز گذشته همه ی زمین ها نرم نرم بودن و در جابجایی و پیاده روی کلی مشکل داشتیم.
یعنی علاوه بر اسلحه باید یه 600 کیلو گل هم با خودمون حمل می کردیم! خخخـ!

داداش محسن در حال تمیز کردن ته کفشش:

[تصویر: 52421966582880497592.jpg]

دسته کبوتر زیاد بود ولی خوب همشون در حال پرواز بودن. صدای ساچمه زنی هم میومد از توی یه باغ که طرف فکر کنم کور بود چون به یه دسته 400-500 تایی کبوتر 50 تا فشنگ انداخت ولی ما چیزی ندیدیم بزنه!
کاکلی هم تا دلتون بخواد بود ولی لا مذهب ها خیلی استتارشون توی زمین های زراعی خوبه...یهو از 5 متریمون 7-8 تا کاکلی می پریدن در حالی که ما تا زمان پریدنشون نمی دیدیمشون!
بعد برگشتیم که یکم تیراندازی کنیم یه چیزی بزنیم به بدن...
یکم توی فواصل بالا تیراندازی کردیم:

[تصویر: 73023606480922297369.jpg]

[تصویر: 09360176858447054511.jpg]

بعد هم کاکو احسان زحمت کشید و چایی درست کرد و یه چایی زغالی حسابی زدیم به بدن!

[تصویر: 40405757142222683524.jpg]

[تصویر: 10098492252078696342.jpg]

ژست رو برم!

[تصویر: 68953740799829341685.jpg]

کلی هم با ایرکینگ آقا محسن تیر زدیم...خیلی فاز داد...
بعد هم گفتیم اینجا که چیزی نصیبمون نمیشه. گفتیم بریم یه جای دیگه...چند تا عکس گرفتیم:

[تصویر: 24213560698632999694.jpg]

آقای فیگوری:

[تصویر: 29503092103508514422.jpg]

[تصویر: 22153469196804614467.jpg]

بعد رفتیم نشستیم تو بار ماشین و راه افتادیم...تو راه کلی کاکلی دیدیم ولی از شکارشون ناکام ماندیم...

بعد رسیدیم یه جای سرسبز و دیگه از بی شکاری دلمون داشت قار و قور می کرد...کنسرو ها رو آوردیم بزنیم به بدن که یادمون اومد بشقاب نیاوردیم.
احسان یه ابتکار به خرج داد و قوطی شیر خالی محسن رو تبدیل کرد به ظرف غذای سه نفره! خخخـ!

[تصویر: 19812313954091216796.jpg]

[تصویر: 67937091201481916216.jpg]

نخند آقا...خوب چکار کنیم؟ نتونستیم شکار کنیم دیگه!

[تصویر: 63782925390752048646.jpg]

بعد هم توی فاصله 80-90 متری کلی هدفزنی کردیم و بار ها درب کنسرو و بیسکوییت ساقه طلا رو مورد اصابت قرار دادیم.

[تصویر: 47290883878312348322.jpg]

بعد هم دیگه راه افتادیم و اومدیم...شکار کردیما! یه چند تا کل و قوچ و بز زدیم ولی افتادن توی دره و نشد بیاریمشونو
آقا الف صاد هم یک راس ب خ رو مورد اصابت قرار داد که برای هر دوئشان طلب مغفرت می کنیم!Khansariha (266)

بعد هم راه افتادیم اومدیم خونه و چند تا دروغ سر هم کردیم و به خانواده تحویل دادیم که فکر نکنن ما شکارچی آماتوریم!Khansariha (266)
و در آخر از آقا احسان و الالخصوص آقا محسن متشرکم که خیلی به ایشون زحمت دادیم.
انشاالله دفعه دیگه به جای کنسرو لوبیا، کباب کبک میزنیم به بدن.
شکارخوش! یا حقKhansariha (8)
امیر حسین می تونین اول قوطی کنسروا رو بزنین بعد بخورین اینجوری شکار هم کردین!!Khansariha (219)

ولی خداییش دمتون گرم مهم این بوده که با هم بودین و بهتون خوش گذشته.Khansariha (8)
به به واقعا لذت بردمKhansariha (8)Khansariha (8)
البته بیش از همه با فنری به دست بودنتون حال کردم افرینKhansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (219)Khansariha (256)
خداییش خیلی حال داد......ولی یه ضد حال آخرش خوردم که حالم رو خراب کرد..یه آدمی اس ام اس زد و یه خبر بد داد که وقتی برگشتم دیدم خبر راست نبوده...البته به سزای اعمالش رسید....خخخخخخخخ

چند بار موقع بسته شدن لوله اسلحم شلیک کرد..خیلی رو مخم بود...فکر میکردم ماشم خرابه....ولی وقتی رفتم خونه دیدم زمان سرویس و تمیزکاری قبلی انقدر حساسیت ماشه رو بالا برده بودم که با لرزش بسته شدن کمر اسلحه ماشه ول میکرد.....حساسیت رو آوردم پایین درست شد.....

یه راس دم جنبانک هم از 25 متری هدف قرار گرفت که بالش زخمی شده بود و امیر حسین کلی دنبالش دوید ولی بهش نرسید....خخخخخخخخخخخخ

در کل با زدن اهداف دور خیلی حال کردم..تا حالا هدف کوچک تو اون فاصله نزده بودم...فکر نمیکردم بشه با این اسلحه و ساچمه پیمان تو این فاصله هدف زد....کل ایرکینگ رو خابوند.....خخخخخخخخخخخ...فاصله حدود 75-80 متر بود.....هدف هم بیسکویت ساقه طلایی.......

در مورد ناکام موندن در شکار هم فکر کنم بیشتر به دلیل رنگ گرمکن من بود...خیلی رنگش تو چش میزد...خخخخخخخخخخخ

به امید دیدار دوباره دوستان...یا علیKhansariha (8)
(2012-12-17 12:30 PM)Don Corleone نوشته شده توسط: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
به به واقعا لذت بردمKhansariha (8)Khansariha (8)
البته بیش از همه با فنری به دست بودنتون حال کردم افرینKhansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (219)Khansariha (256)

امین جان ما فنری به دستان که غم بی بادی نداریم.....خخخخخخخخخخخخخ
لینک مرجع