انجمن تخصصی شکاروتیراندازی(بزرگترین مرجع اطلاعاتی تفنگ بادی،پی سی پی،تیراندازی ایرانیان)pcp.airrifle.airguns..تفنگ بادی،پنوماتیک،

نسخه کامل: تاپیک برو بچه های با حال استان فارس
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
وقتى او نخواهد...


در ارتفاع 112 فكه، داشتیم میدان مین را پاكسازى مى كردیم تا داخل آن میدان را بگردیم كه اگر شهیدى هست در بیاوریم. داشتم مین ها را از محلى كه قرار بود بگردیم جمع مى كردم. هر پنج - شش تا مینى كه بر مى داشتیم، مى بردیم یك كنارى مى چیدیم; چون مین ها حساس شده بودند و این هم به خاطر مدت حدود ده - یازده سالى بود كه از كار گذاشتن آنها مى گذشت و آب باران رویشان اثر گذاشته بود. چاشنى آن ها را در نمى آوردیم. فقط آنها را برمى داشتیم و در جایى كه محل گذر نباشد كنار هم مى گذاشتیم. نیروها هم مى دانستند كه چنین جاهایى را نباید طرفش رفت.

مین هاى آنجا اكثراً والمرى بودند، یكى از والمرى ها را از خاك در آوردم و بردم كه در كنارى بگذارم. در سراشیبى كمى قرار داشتم. روزهاى قبل باران زیادى باریده بود و منطقه هنوز گل بود و خیس. در همان حال كه مین در دستهایم قرار داشت ناگهان پایم میان گِل ها لیز خورد و افتادم زمین. افتادن همان و سه چهار متر لیز خوردن همان. همه حواسم به مین بود. هر لحظه منتظر بودم توى بغلم منفجر شود. كوچكترین اشاره مى توانست كار را تمام كند. نمى دانستم چكار كنم. بچه ها مات مانده بودند. هیچكس نمى توانست كمكم كند. فقط نگاه مى كردند. پناه گرفته و مرا مى پائیدند. در همان حالى كه سر مى خوردم و مى رفتم پائین، پایم را به تل خاكى كه جلویم بود كوبیدم و یك لحظه حالت ایست بهم دست داد. ناگهان در اوج هراس، مین از دستم پرید و روى سرازى غلت خورد و همین طورى رفت پائین. نمى دانستم چكار كنم. هر آن مى گفتم الان مى تركد. خودم را به زمین گلى چسباندم. پاهایم را بر زمین فشار مى دادم، انگار مى خواستم بروم توى زمین. با دست گوشهایم را گرفتم و چشمانم را بستم. حال نداشتم نگاهش كنم. همه جاى بدنم را مهیاى درد و تركش هاى سوزان والمرى كردم و لحظه شمارى مى كردم. چند ثانیه اى كه گذشت، خبرى نشد. احتمال دادم كه دیگر مین به پائین سرازیرى رسیده است. ولى چرا منفجر نشد؟ آرام نگاهى انداختم. مین در پائین تپه به كنارى لمیده و آرام گرفته بود.
نگاهى عمیق كه به آن انداختم، یك آن تصویرى در آن دیدم كه به حالت تمسخر به من مى خندید و مى گفت: «دیدى آمادگى شهادت رو ندارى. این بار هم نشد...»
سلام.از بر و بچس فارس کسی برای مسابقه این هفته نیست؟(تراپ استانی)
داداش واسه تیرانداختن دعوتمون کردی یا واسه تماشا ؟! (خخخخ)

زمانش کی هست؟کجا؟
حاج احسان،مشتی،با مرام، کجویی بووو؟!
گفتم حداقل به بهونه مسابقه بیویم دوستان رو سیل کنیم!

راسی حاج احسان ما دنده موتورتیم، بزن تو سرمون خلاصمون کن! د بزن، یالا دیگه،چیکار میکنی، ای خدا ،بزن مشتی که انجین تحت فشاره!!
سلام دوستان تراپ کجاست ؟ لطفا زمان و مکانشو هم به من خبر بدید ممنون میشم داداش حسین یادت باشه خبرم کن Khansariha (8)
حاج حسین شما دنده موتوری؟ دنده موتور مردم رو سر کار میذاره؟
سردار شما مگه قرار نبود جمعه بیای ببینیمت؟
سیامک خان ارادت…
به! پس زودتر بگو قضیه از کجا آب میخوره!
بخدا شرمنده، اونروز ما با یکی از رفیقامون بعد از دعای ندبه قرار داشتیم واسه یه جلسه که قرار بود ساعت 9 شروع بشه ومن گفتم اگه تا 10 کارم طول بکشه یه سرم به بچه ها میزنیم ولی متاسفانه من تا ساعت 9:45 داشتم دنبالش میگشتم و موبایلش هم آنتن نمیداد خلاصه بطور اتفاقی توی بلوار جمهوری دیدمش که اونم دربه در دنبال ما میگشت.
قرار بود همونجا صحبت کنیم که دیدم یه عالمه وسایل تدارکاتی مراسم دعا پشت ماشینشه و باید برسونه مسجد کلبه.
ما هم باهاش برگشتیم مسجد و دیگه برام ممکن نبود که برسیم خدمتتون.
________________________________________________________________________________​________________________________________________________

آقا سیامک سلام.
به روی چشم...
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت بچه های گل فارس.
اینجور که بنده اطلاع حاصل کردم باید سایت نمایشگاه بین المللی تو شهرک گلستان باشه.،روز جمعه صبح .
خیلی مخلصیم .یا علی
با سلام
امروز پنج شنبه 29 مسابقات برگزار شد.با قهرمانی اقای خانی
درسته 5 شنبه بود و متاسفانه اطلاع رسانی دقیقی صورت نگرفته بود.Khansariha (8)
لینک مرجع