انجمن تخصصی شکاروتیراندازی(بزرگترین مرجع اطلاعاتی تفنگ بادی،پی سی پی،تیراندازی ایرانیان)pcp.airrifle.airguns..تفنگ بادی،پنوماتیک،

نسخه کامل: شکار کبک
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
سلام
منظور آقای کاربخش این است که خاطره بنویسید. بگذارید ما هم از لذت شکارتان سهمی داشته باشم.
آقای کاربخش یک روز قشنگ بود. با متورها توی گل و برف تا هرجا که زورمان رسید رفتیم. بعد پیاده.
یکی از دوستان پیاده نیم ساعت قبل رفته بود. موقع رفتن بی آنکه متوجه شود کبک ها را از کوه به سمت بالا رانده بود. ردشان را روی برف می دیدیم.
یک دامنه را بالا رفتیم. توی برف خیلی اذیت می شدیم. کبک ها نبودند. بعد تصمیم گرفتیم به دره دیگری برویم. باید از یک دامنه برفگیر می گذشتیم. دوستان سبکتر بودند ولی من در برف تا بالای زانو فرو می رفتم. پوتینم سنگین شده بود. خیلی دامنه نفسگیری بود.
ولی زیبا بود. واقعا زیبا. صخره های بزرگ و برف گرفته.
[تصویر: 20160112-150253.jpg]
[تصویر: 20160112-150245.jpg]
در دره بعدی دامنه پر از سنگ های بزرگ بود و برف هم راه رفتن را سخت می کرد. یکی دو بار هم بدجور فرو رفتم. دوستان بالا دست صدای کبک شنیدند. وقتی خیلی بالا رفتند دسته ای کبک را پراندند. کبک ها از دامنه به سمت من آمدند.
ده دوازده تایی بودند. به دوستان زنگ زدم و محل کبک ها را گفتم. خیلی بالا رفته بودند و تا برگشتند طول کشید. کبک ها خیلی ارتفاع را کم کردند و باید هر چه راه رفته بودیم برمی گشتیم. در برگشت بین سنگ ها را جستجو می کردیم ولی خبری نبود. تقریبا به اوایل دره رسیدیم که کبک ها از جلو دوستانم پریدند. هر دو تک لول داشتند و با شلیک انان یک کبک شکار شد. البته من فقط فرار یک تعداد کبک را دیدم. به دوستم زنگ زدم و گفتم دوباره به سمت بالای دره بیاید تا دنبال کبک ها برویم. من هم چشمم به اطراف بود و هم روی برف. بالاخره در یک نقطه رد تازه کبک ها را دیدم. حالت شلیک گرفته بودم و با دقت اطراف را بررسی می کردم. ناگهان یک کبک از بالا دست پرید. با لول راست کبک را زدم. بدجور تیر خورد و هوا پر از پر شد. یکدفعه همه گله از جهت مخالف پریدند. با لول چپ کبکی را که در حال دور شدن بود نشانه رفتم و زدم. کبک تیرخورد و یک بالش هم کاملا بیکار شد ولی با سرعتی که داشت خودش را از کوه سرازیر کرد و
به پشت صخره پیچید. کبک قبلی را برداشتم و با دوستم به طرفشان رفتیم. پشت یک بلندی ناگهان کبکی از زیر تخته سنگی بیرون پرید. تفنگ را در مسیرش به گردش دراوردم ولی دوستم درست در مسیر شلیک بود و نمی توانستم تفنگ را با کبک بچرخانم و به ناچار قبل از اینکه کبک به مسیر دوستم برسد ماشه را کشیدم. تیر نیمه پشتی کبک را گرفت. دم و پاها اویزان شد و تعادلش به هم خورد ولی با هر زحمتی بود به مسیرش ادامه داد. فکر اینکه در ان برف چطور تا پایین دره برای اوردنش بروم به ذهنم فشار می آورد که خوشبختانه دوستم شلیک کرد و ماهرانه کارش را ساخت. کبک ده بیست متر پایینتر افتاد و دوستم به سمتش رفت. من می دانستم باز هم کبک هست. داشتم تیر عوض می کردم که دو کبک از دورتر پرید. دیدم که یک کبک هم از بالا دست روی سنگی پرید و خواست فرار کند. با لول چپ و ساچمه شماره سه به سویش نشانه رفتم و با اینکه فاصله زیاد بود در جا افتاد. بعدا دیدم تیر به گردنش خورده.کبک ها را برداشتیم و به سمت دوست دیگرمان حرکت کردیم. دیگر کبکی ندیدیم ولی عصر صدایشان را می شنیدیم که داشتند جمع می شدند. هوا نیمه ابری بود و عکس های قشنگی می شد گرفت.
[تصویر: 20160112-173111.jpg]
[تصویر: 20160112-173601.jpg]
چند عکس گرفتیم و به سمت متورها رفتیم. پایین امدن از جاده کوهستانی توی برف و لیز خوردن به چپ و راست هم داستانی بود. شکر خدا سالم به خانه رسیدیم. پوتین ها و پاچه شلوار کاملا خیس بود و پایم داشت یخ می زد.
خیلی خوش گذشت.
امیدوارم لذت برده باشید.
منتظر خاطرات خوش دوستان هم هستیم.
موفق باشید
بسیار زیبا بود و حال و هوای برف و مشکلات باحالش ادم میبره کوهستان. زحمت کشیدین. پرسال که هیچ سال قبلش که پروانه داده بودن با کلی هماهنگی رفتیم روستا تا بریم شکار ولی هوا خراب شد شب و برف شروع شد. دوستان کرمانی یادشونه؛خوشبختانه من وسیله زمستونی تو روستا دارم و بالاخره دوتا هم عقل خودمKhansariha (226)پیدا کردم و صبح زدیم به کوه. دونه دونه میبارید و با ماشین تا جایی که راه دادرفتیم و بعد زدیم به برف و تقسیم شدیم. کبکها صداشون امد و مسیرشون پیدا کردیم و تا از سر رودخونه فصلیه خشک سر کشیدم یه دسته پرید یکی زدم و دومی خطا رفت همین دسته دنبال کردیم و از دو طرف دنبالشون کردیم و دوتا پریدن بیرون و تا بجنبن اولی من رو زمین زدم و دومی رفیقم تو هوا زد که مجبور شدیم تیر دومم بزنیم بهش. من نشستم و رفیقم که سرحالتر از من بود سریع تپه دور زد و بعد چند دقیقه صدا تیر امد و من اماده شدم که دیدم چنتا کبک دارن میان طرفم که جلوییش دادم جلو لول و زدم ؛اسمون پر؛پر شد ولی داشت میرفت و این بار درست پشت دمش گرفتم جلو لول زدم بقیه پرهاشم ریخت و افتاد. چنتا تیر دیگه زدیم ولی قسمتمون نبودن. و برگشتیم. لذت اون سرما و خیس شدن مخصوصا دست پر بودنمون چنان چسبید که یه اتیش حسابی و چایی اتیشی کنار جاده تکمیلش کرد. دمتون گرم.
سلام
ممنون اقای کاربخش که ما را در لذت شکارتان سهیم می کنید. من هم هر وقت صدای تیر دوستان بلند می شود و آنها در دیدم نیستند سریع به سمت صدا حالت می گیرم و منتظر می شوم. بارها کبک هایی را که از دست انها فرار کرده اند و بی خبر به سوی من آمده اند صید کرده ام. قدیمی ها که با دست خالی و تور به کوه می رفتند و کبک می گرفتند همیشه منتظر بارش برف بودند. هر شب که برف می بارید فردا صبح زود به کوه می رفتند و به دنبال رد کبک می گشتند. کبک ها در برف زیاد و بارش تازه که نرم است نمی توانند بدوند و به سوراخ سنگ ها پناه می برند. تور را روی سوراخ می انداختند و کبک را می گرفتند. الان چندین سال است که دیگر کسی از این کارها نمی کند. نه برف مثل قدیم می بارد نه کبک زیاد پیدا می شود و نه ادم ها آدم قدیم هستند.
سلامت و پیروز باشید
درست گفتین؛دیگه کو برف و کو لذتش. چقدر به اسمون نگاه کنی و رو سایت هوا شناسی میخ بشی شاید ابری بیا و شاید بباره و شاید برف باشهKhansariha (290)من از زمان دیدن خاطر بالا و یاداوری خاطره خودم حالم گرفته شد. یه نگاه تو عکسهای قدیمیتر دل ادم بدرد میاره. سردی هوا اول صبح و بادی که از رو برف میومد و دنهای نرمش مریخت تو صورتت و فعالیت شکار که اگه دستت پر بود یه حالی بود و دست خالیت یه لذت دیگه. بعدم گشتن دنبال هیزم ؛از نازکترا شروع و تا بزرگاش تموم. پیدا کردن بوته که زیرش خشک باشه و بعدم اتیش و کتری سیاه و چاییی ؛به به چه حالی میداد. ادم دلش نمیومد برگرده. اگه یه اطاقک کوچیک وجود داشت همش دنبال یه نفر بودی تا بگه شب بمونیموای چه سختی داشت اون شبا و چه لذتی. خدایا به تمام نعمتهات شکر ولی یه برف برسون.
ممنون از توصیف دوستان . واقعا لذت بخشه شکار کبک در برف زمستان .متاسفانه الان دیگه برف خوب. کم میباره
چند سال پیش با دوستان برای کبک رفتیم. برف زیادی باریده بود و کبکها از کوه پایین اومده بودند و پای کوه یه روستا بود که پشتش باغ بود . همین که از روستا رد شدیم در ابتدای باغ رو برفها همینطور کبک بود که میدوید. تو عمرم اینقدر کبک ندیده بودم. سریع تفنگها رو از غلاف در آوردیم و شروع کردیم. برا اولین بار بود که میدیدم کبکها رو در خت مینشستند چون رو برف معلوم بودند و رو درخت استتار میکردند و الحق سخت بود رو درخت پیداشون کنی. اولی رو درخت زدم. فکر کنم کل ساچمه بهش گرفت بیچاره .شکار کبک درختی خخخخ
دوستم هم در تیر و پس تیر دو تا زد و اون یکی هم یکی دیگه زد. حدود ظهر بود دوستان تصمیم گرفتند به کو روبرو برند فکر میکردند کبکها بعد تیراندازی اونجا رفتند . ولی من گفتم میرم بالادست باغ و انتخابم درست بود کبکها اونجا بودند. یکی بلند شد زدم. دوباره یکی دیگه بلند شد خیلی کبک نرسنگین و درشتی بود . نزدمش. دوباره را افتادم تو باغ و دیدم کبکی رفت تو یه گودی مسیر رودخانه . رفتم نزدیک و یه دفعه دو تا کبک به فاصله تقریبا ۳۰ و ۴۰ متر بلند شدند . اولی رو نشانه رفتم و شلیک کردم هر دوتا افتادند چون در یک راستا بودند. خیلی حال داد. خلاصه غروب شد و بچه ها جمع شدند و حدود ۱۰ تا کبک و یه ابیا شکار شد.
یادش بخیر. چنین فرصتهای دیگه الان کم گیر میاد

فرستاده شده از GT-I9300Iِ من با Tapatalk
منم رو درخت کبک ندیده بودم تا یه سال بدون پروانه رفتم کبک و یه کبک نظرم جلب کرد و داشتم با مگسک دنبالش میکردم که رسید خودش پشت تنه درخت قایم کرد منتظر بودم که تو پربزنمش که دیدم پرید تو شاخه درخت بادوم. حدود 16-17 تایی تو درخت نشسته بودن منم تا مغزم قبول کنه که رو درخت چه خبره ریختن پایین و منم چکوندم تو درخت و 3تا افتاد و رو تپه جلوشم یکی زدم.
من حدود 3 سال پیش کبک روی در خت زال زالک که شاخه های پر تراکمی دارد دیدم که روی هم 8 کبک می شدند .برای من جالب بود
سلام
من چند بار کبک روی درخت دیدم. یکی دو بار به دلیل گرمای شدید خورشید تابستان روی درخت بید رفته بودند و دفعات بعد هم در اثر برف زیاد زمستان روی درختها نشسته بودند. یک بار هم دیدم که کبکی که از جلو من پرید و عقاب طلایی دنبالش کرد به داخل شاخ و برگ درختها رفت.
در کل این رفتار عمومیت ندارد و بیشتر از روی اجبار و یا گاهی برای تغذیه است.
موفق باشید
روی رخت رفتن دلیلی دارد که بیشتر تو فصل بهار چون در این فصل کنه ها از زیر زمین بیرون میان و بهترین راه برای فرار از دست اینا رفتن روی درخت
تا حالا زیاد دیددم البته فقط تو فصل بهار
جالبه
لینک مرجع