انجمن تخصصی شکاروتیراندازی(بزرگترین مرجع اطلاعاتی تفنگ بادی،پی سی پی،تیراندازی ایرانیان)pcp.airrifle.airguns..تفنگ بادی،پنوماتیک،

نسخه کامل: شکار کبک
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
پروانه قبلی که داده بودن بنده و دوتا از دوستان رفتیم شکار و قرار بود ظهر بریم و شب هم بمونیم سر یه چشمه و صبح زود بزنیم بریم دنبال کبک و و و
بماند که عصرش ی کبک زدیم و شب هم جای دوستان خالی کنار اتیش سپری شد و رفتیم تو چادر لالا. صبح حدود 6 من بیدار شدم تا اماده بشیم ولی دیدم بخاطر شب نشینی زیاد حسش نیست و با خودم ور میرفتم که صدای خش خش برگهای درخت چنار نزدیکمون بلند شد. تا از پنجره نگاه انداختم حدود ده تا کبک داشتن تو فاصله 30متری میچرخیدن. تفنگ از کنارم ور داشتم و دوتا 5شاهین گذاشتم و از سوراخی که تو توری بود لول دادم بیرون و تا سه عدد ردیف شدن چکوندم. دوتا در جا و یکی هم چند متر جلوتر افتادن. فقط جالب یکی از دوستان که تو خواب دم صبح بود حدود دومتر از زمین رفت بالا و افتاد خخخخخ. یکی هم روز قبل زده بودیم جیره روز پر شد. اینم اگر مقبول افتد برا گرم شدن.
ایوووول دمت گرم جناب کاربخشKhansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)
خاطره زیبایی بود
دمتون گرم روحمونو زنده کردین انگار پروانه بهم دادن

hossin
(2015-11-26 12:19 AM)karbakhsh نوشته شده توسط: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فقط جالب یکی از دوستان که تو خواب دم صبح بود حدود دومتر از زمین رفت بالا و افتاد خخخخخ.

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ دمت گرم
با سلام
محض گرم موندن تایپیک بنده هم یه خاطره خیلی کوتاه میگم واسه دوستان
آخرای شهریور بود که بنده و عمو و پسر عموی عزیزم قصد کوه و شکار کردیم، ساعت 8 صبح رسیدیم شکارگاه، سریع قل قلی رو از چشمه پرکردیمو چای آتیشی با ماست پوست و... رو به عنوان صبحونه خوردیمو سه نفری با یه رنجر 125ورتکس راه افتادیم،البته قصدمون بیشتر کوه پیمایی و استفاده از طبیعت بود تا شکار؛ به هرحال آقا ما ساعتای 9 تا خود ساعت سه دنبال کبکا میدوییدیم و هی تیر میزدیم، گمونم یه 130تایی ساچمه مصرف کردیم ولی دریغ از یه تیر که به هدف بخوره؛بعد چندساعت تلاش بیهوده خسته و کوفته برگشتیم پیش ماشین و یه نهاری خوردیم و من و عموجان گرفتیم خوابیدیم. پسر عموی ما هم که 17 سال بیشتر نداره تفنگو برداشت(به زحمت میتونست حملش کنه )،و رفت سراغ تیراندازی به سنگ و درختو این چیزا. از خواب که بیدارشدیم دوباره یه چای دم کردیمو و دم غروب داشتیم وسایلو جمع میکردیم که دیدیم پسرعموی 50 کیلویی بنده داره با یه کبکی که حقیقتش تا به حال من کبک به این درشتی ندیده بودم بهمون نزدیم میشه،والا منو عموم دیگه خجالت میکشدیم تفنگو دست بگیریم خخخخخ
تازه بعدش که کبکو آورد و دیدیمش، متوجه شدیم هد شاتم شده لامصب اونم از فاصله تقریبا 40 متری طبق شواهدی که از محل تیراندازی بدست آوردیم خخخخخخ؛ اونجا بود که من به کمپانی هاتسان ایمان آوردم
جای دوستان خالی همون یه کبک تبدیل شد به یه اشکنه(یا آبگوشت) که 6 نفر ازش استفاده کردن و خیلی هم خوشمزه شده بود
ببخشید خاطره خیلی کوتاهم بلند شد دیگه
راستی یه چیزی یادم رفت؛ تو این شکارگاهی که رفتیم خداروشکر تا دلت بخواد کبک هست و کبکهاشم اصلا از آدم نمیترسن، تا 25-30 متریشون نرسی اصلا پرواز نمیکنن
اقا لوس شدم یه خاطره دیگه ؛
چن سال پیش که ما جوان و خام بودیم و کبک فراوان رفتیم روستا و شب با چند نفر بحث شکار بود و ما هم میدان اماده دیدیم برا هارت و پورت و گفتیم که من تو پر میزنم جوری که رو زمین نمیتونیین شما بزنین. ی باره گفتن فردا بریم کبک و تا من بخودم بیام شد صبح زود و تفنگ تو دستمم و از ماشین پیاده شدیم. ارایش حمله مشخص شد و حرکت؛بعد صد متر حدودا یه تیر زدن دوستمون و ی تیهو رو زمین زدن و من با خدا شرط میکردم که اگر پرنده نبینم ده تا برده ازاد میکنم!!ولی پرید و نخورد Khansariha (290) رفتیم پایینتر که یه تیهو نر پرید و زدم و افتادKhansariha (219)انقدر کیف کردم که نمیدونین و جلو تر هم یه کبک ماده زدم که دیگه موقع راه رفتن سنگها زیر پام دوام نمیاوردن خخخخ. عقلم نرسید باید تیهو اول را تاکسیدرمی میکردم تا همیشه بعنوان خرنده ابرو ازش یاد بشه. البته درس عبرت نشد برام و بعد مدتها دوباره تقریبا مثل همین مورد پیش امد برام و دوباره خدا با ی کبک کمکم کرد.
یاد اون دوران با تمام بلوف زدنهاش بخیر کبک هم دیگه گله گله بودKhansariha (226)Khansariha (226)
با ماشین تویوتا وانت رفتیم کبک و بعد چرخیدن یکی زدیم و من گفتم بریم بالای یه بلندی که پایینش یه محل خوبه و همینطور شد و چنتا کبک درشت دیدیم و تفنگ گرفتم رو کبک که رفیقم گفت کبک اخری لنگه و همون بزن که بقیه سالمن و این ناقص. من ناقص عقلم مگسک چرخوندم طرف کبک لنگ ؛تا بخوام جفت کنم روش ؛پرواز و زدن تیر و نخوردنKhansariha (290) باور کنید لحظات تکون دهنده ای بود. فقط سکوت رفیقم که هوای کار فهمیده بود و مدونست چکار کرده خیلی کمک کرد. Khansariha (214)
با سلام
امروز به دلیل درد شدید کلیه نتونستم با دوستان برم شکار کبک درد کلیه یه طرف درد نرفتن به طبیعت از اون بیشتره Khansariha (290)
ان شالله خوب میشیدKhansariha (8)
(2015-12-04 05:03 PM)yahyarav نوشته شده توسط: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ان شالله خوب میشیدKhansariha (8)

ممنون یحیی جان سلامت باشید
لینک مرجع