انجمن تخصصی شکاروتیراندازی(بزرگترین مرجع اطلاعاتی تفنگ بادی،پی سی پی،تیراندازی ایرانیان)pcp.airrifle.airguns..تفنگ بادی،پنوماتیک،

نسخه کامل: حمله حیوانات به انسان
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47
این خاطرات علاوه بر جذابیت دارای تجاربی هست که گاهی میتونه از حوادث جلوگیری کنه هر چند تا در اون موقعیت نباشی نمیتونی حساسیت موضوع درک کنی ولی دم دوستان گرم. حیوانات اگر تنهایی ادم درک کنن خیلی خیره و بی باک میشن و فرصت طلب. جن چیز انکار نشدنی هسته و جز مخلوقات خداونده و خوب و بد داره مثل خود ما ادمها. ولی بیشتر حوادث در اثر تلقینهایی هست که خود ما دوست داریم باهاش مواجه بشیم. بهترین راه برای راحتی از دست حیوانات هم اول منطقه ای که باید بریم بشماسیم و از حیوانات و محیط و اب و هوا اطلاعات کسب کنیم. دوم تنها نباشیم و همیشه ی خبره باهامون باشه. سوم برای شب موندن وسایل لازم و اصلی ببریم و همیشه هوشیار و اماده باشیم حتی موقع خواب. در انتخاب مکان موندن دقت کنیم و بررسی بیشتر جای دوری نمیره. همراه داشتن یک کارد هیچ موردی نداره و گاهی خیلی بدرد میخوره. و اوردن اب و هیزم و حتی خالی کردن مثانه تنهایی کار درستی نیست و همراه داشتن باعث خجالت نیست من خودم ترسو نیستم ولی این اقدامات را هم انجام میدم. اگر قرار باشه تو ی جایی که نمشناسم از اتش و مکان فاصله بگیرم همیشه از یکی از همراهانم میخام که باهام بیاد. همیشه به همراهانم میگم که اگر موقع خواب متوجهصدایی یا ماجرایی شدن سریع دیگران بیدار کنن هیچ شرمی هم نداره.
وقتتــــــــــــون به خیر

پارسال عید منو بابام و عموم رفتیم که شبو تو کوه بمونیم ، خیلی هوای عالی بود
نزدیکای غروب بعد یه چایی خوردن هرکدوممون رفتیم هیزم جمع کنیم
خلاصه با تاریک شدن هوا کلی هیزم تونستیم جمع کنیم و خیالمون از این بابت راحت شد
یه شامی خوردیم و یه چایی هم روش که جای همگی خالی . گفتیم و خندیدیم تا حدودای ساعت 12 شب . دیگه یکی یکی رفتیم داخل کیسه خوابها
بعد یه ساعت که همگی آروم شدیم و هیچ سرو صدایی نبود عموم یه صدایی شنید و گفت صدای چیتا میاد !!!!!!!!!! منم خندم گرفت و فک کردم بازم داره شوخی میکنه - بلند شد و گفت مرض بابا دارم جدی میگم و دولولش رو برداشت و همین طور چراغقوه شو منم 5 تیرو برداشتم این وسط فقط بابام دست خالی موند Khansariha (367)Khansariha (367)Khansariha (367)
همگی چراغقوه هارو این ور اونور میکردیم ببینیم چیه ولی چیزی ندیدیم و گفتیم بذار چند دقیقه خاموش کنیم اگه چیزی باشه یه تکونی میخوره یا میاد نزدیکمون میبینمش ..... عموم راست گفت یه صداهایی شبیه صوت و یه کم شبیه صدای شغال میومد ولی نمیدیدیمش چون بوته و درختای انبوهب داشت
بعد چند دقیقه لابه لای درختا صدای شکسته شدن چوبای خشک میومد . معلوم بود چیز سنگینیه
جایی که محل خوابمون بود و اونجا بودیم عکسشو پایین گذاشتم /حدود 2 متر از سطح زمین فاطله داره / جای نزدیکی نبود ، حدود 1 ساعت بیشتر از همیشه پیاده روی کردیم تا اونجا
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دوباره چراغقوه رو روشن کردیم که شاید ببینیمش ولی جز صدای چوبا چیزی معلوم نشد . هر کدوممون از یه طرف جراغقوه رو انداختیم ولی باز چیزی ندیدیم
خلاصه چیز تازه ای نبود که خیلی ازش بترسیم ، چند مورد دیگه همینجوری داشتیم
من که خیلی خسته شده بودم گرفتم تا ساعت 5 صبح خوابیدم ولی پدر و عموم همچنان بیدار موندن و آخرش هم نفهمیدیم چی بودش

در پناه حق / یا علـــــــــــــی
شب همگی به خیرKhansariha (48)Khansariha (48)

چند سال پیش آخرای تابستون بود که شب به بابام گفتم بیا امشبو بریم کوه فردا ظهر برگردیم //// اونم موافق بود : بریمKhansariha (48)

غروب بود که راه افتادیم / سعی کردیم تا هوا روشنه بیشتر راهو طی کنیم

دیگه داشت هوا کاملا غروب میکرد که چند تا کبکو دیدیم که داشتن میخوندن ////منم موبایلو روشن کردم بعدش یکیشون اومد نزدیک بعدش .......Khansariha (219)Khansariha (219)
جاتون خالی کبک کوچیکی نبود ////خلاصه رسیدیم به محل گفتیم هوا گرمه زودتر کبکو پاک کنیم بو نگیره
ما یه سر بالایی بودیم زیر یه صخره مشرف به اطراف
شد ساعت 8 شب که بابام رفت یه کم هیزم بیاره آتیشی روشن کنیم و یه کبکی کباب کنیم ، چایی بخوریم و..... / از من که دور شد متوجه میشه که اطرافش سروصدا میاد و سنگها جابجا میشن // بابام فک میکنه منم که دارم میام پیشش و توجهی نمیکنه . چند دقیقه بعد که اومد بالا پیش من گفت هیزمهای تو کجا هستن؟؟؟؟؟؟؟؟ منم گفتم اصلا واسه هیزم نیومدم!!!!!!!!

20 دقیقه بعدش یکی از آشناهامون با بابام تماس گرفت و حال و احوالی کرد و بابام گفت که کوه هستیم
اون آشنامون شب قبلش تنهایی اومده بود همین جایی که ما بودیم و گفت دیشب یه کفتار تا صبح اطرافم بوده و چند بار بهم نزدیک شده ولی نتونستم بزنمش و گفت اصلا یه موقع نخوابین ها!!!!

خلاصه ما دیگه مطعن شدیم که این همون کفتار دیشبه که الان اومده نزدیک ما
اون کبکی که غروب زده بودیم گذاشته بودیم داخل یه پلاستیک که آویزانش کرده بودیم رو صخره // نگو که این کفتار از بوی همین گوشت کبک هی داره دور ورمون پرسه میزنه

100 متر پایین ما یه کومه درست کرده بودن که یه دفعه صدای شکسته شدن چوبهاش پیچید داخل دره
من رفتم اسلحه رو برداشتم ولی نمیدونم چراغقوه م کجا گذاشته بودم / خلاصه چراغ قوه که پیدا کردم نتونستم کفتاره ببینم

گفتیم اینجوری فایده نداره بذار یه چیزی بخوریم بعدش ببینیم چی میشه
اصلا یادمون رفته بود یه کبک داریم که آویزانش کردیم و همینه که کفتارو میکشونه طرف ما
کبکو که منحل کردیم خخخخخخخخخ دیگه خبری از کفتار نشد تا ساعت 3 شب که من خوابم برده بود ولی بابام بیدار بود // ساعت 3 که میشه کفتار میاد تا نزدیکای ما ولی بابام که چراغقوه رو روشن میکنه از اونجا فرار میکنه و دیگه بر نمیگرده

خلاصه یه کفتار خیلی گشنه بود که اینجوری از چراغقوه و تفنگ و آتیش ترسی نداشت

////یا علـــــــــــــــــــــــــــــــی/////
کفتار جونور موذی و پر پیچ و خمیه و در صورتی که فرصت گیرش بیاد بیرحم و ی ماشین کشتاره. باید خیلی مواظب بود و اصلا نمیشه در جاهایی که هسته غفلت کرد چون فک بسیار قوی داره و نباید بهش فرصت داد.
سلام

آره اصلا خدا بهمون رحم کرد اون شب // دیگه تا یه مدتی اونطرفا نرفتیم چه برسه که دوباره شبو اونجا بگذرونیم

اتفاقا همون اطراف که ما بودیم هم حمله کفتار به روستا داشتیم و هم حمله یه خرس که حدود 10 تا از گوسفندای یه گله دار رو زخمی و کشته بود

جایی هستش که همه موجودی اون اطراف دیدن ولی ما چیزی نشنیده بودیم که شبو اونجا خوابیدیم Khansariha (367)Khansariha (367)Khansariha (367)

عکس جایی که بودیم نتونستم پیداش کنم براتون بذارم ، فک کنم حذف شده


//یا حق//
سلام

داشتیم از کوه میومدیم که از دور یه گله گوسفن دیدیم که دور ورش یه چند تا سگ دراز کشیده بودن خیلی آروم

من میدونستم که این سگها اگه حضور ما رو حس کنن همین جوری آروم نمیمونن //// خلاصه چاره نداشتیم جز اینکه از کنار گله رد بشیم
رسیدیم به نزدیک گله یکی از سگها زود تر مارو دید و شروع کرد به پارس کردن بعدش یکی دیگه و بعدش یکی دیگه // ما فک کردیم همین 3 تا سگ هستن و دیگه حواسمون به پشت سرمون نبود //// 10 ثانیه بعد 5 تا دیگه سگ از اون ور گله خودشونو رسوندن به ما و محاسره مون کردن
ما فقط 2 نفر بودیم و تنها کاری که تونستیم بکنیم این بود که پشت به پشت هم بچسبیم به هم که یه موقع از پشت پامونو نگیرن //// یعنی نصیب هیچ کس نشه 7 تا سگ دورمون میچرخیدن با چه سرو صدایی ---- میدونین که سگهایی که همراه گله هستن از چیزی ترسی ندارن مخصوصا آدم
یکی ازشون که از همه کوچیکتر بود یه دفعه اومد تا یه قدمی هر دو تامون و به دنبال اون بقیه هم داشتن کم کم بهمون نزدیک میشدن Khansariha (367)Khansariha (367)Khansariha (367)

باید خودتون تو اون موقعیت قرار بگیرین تا بفهمین چه خوفی کرده بودیم ، وحشتناک بود ، وسط 7 تا سگ
اون چوپان همراه گله عین خیالش نبود زود بیاد شر سگهارو کم کنه // تازه بعدش که فهمید این همه سگ چرا پارس میکنن به قدری آروم اومد طرف ما که هرکی اونو میدید فک میکرد فلجه یا بلد نیست بدوه Khansariha (290)Khansariha (290)Khansariha (290)

خلاصه اندازه یه گله گوسفند فقط سگ همراش بود // اگه به جای ما یه نفر تنها بود باور کنین از زانو به پایین داغونش میکردن //// شما که نبودین ببینین چه سگهای وحشی بودن
سلام
دو روزپیشم یه همچین ماجرایی واسه من ودونفرازدوستانم پیش اومد،ازدامنه ی کوه که میامدیم پایین به یه گله گوسفندبرخوردیم سعی کردیم که سگها متوجه مانشوند،همینطورکه میرفتیم یه دفعه یکی ازسگها شروع به پارس کردن کرد،وبقیه سگها هم حمله ورشدند،مثل این مستندهاکه شیرهاکمین میزنندو یه دفعه به شکارحمله میکنند،تاچشم بازکردیم دیدیم دوسه متری ماهستند،یکی ازدوستان نزدیک بودازترس گریه کنه،بااون دوست دیگری چندسنگ برداشتیم به سمتشون پرتاب میکردیم واون سگهادنبال سنگها میکردندوگازش میگرفتند ونمی ترسیدندتاحالاهمچین گله سگ تهاجمی ندیده بودم تمام وجودمون ترس بود ول کنم نبودن سگها،چوپان هم انگارنه انگار،الانم یاداون لحظه میفتم ازنحوه ترسیدن اون دوستم روده برمیشم،درضمن تابرگشتن به خونه بخاطراین موضوع بااون دوستم شوخی میکردم که اونم........
یاحق
از شانس بد ما یه سنگ هم اطرافمون نبود و تا حرکتی میکردی اونا بیشتر میومدن نزدیک
البته ما هردومون زیاد روستا بودیم و از این جور حمله سگها بهمون شده بود ولی به این تعداد و اینجوری وحشی نبودن // حتی یه بار یه سگ نزدیک بود از پشت سر ، پامو بگیره // خیلی بی سر و صدا اومد تا وقتی که رسید به نیم متریم که دیگه از صدای پاش فهمیدم و یه دفعه یه پارس بلند کرد و پوزه شو آورد تا 20 سانتی پام بعدش اونقدر سریع دویدم که دیگه ولم کرد //// چاره ای جز دویدن نبود ، سگ گنده ای بود مخصوصا اگه اونقدر هم بهت نزدیک شده باشه دیگه فرصت فک کردن نداری
واسه منم تا دلتون بخواد از این جور اتفاقات افتاده ... Khansariha (399)

سگ های گله معمولا انسان رو نمیگیرن ، فقط هارت و پورتشون خیلی زیاده ... Khansariha (31)ولی بینشون کله خراب هم پیدا میشه !

بهترین کاری که میشه انجام داد ( بخصوص تو این موقع از سال که گوسفندها حامله هستن !!Khansariha (38)) اینکه شما به سمت گله حرکت کنید و فریاد های بلند بکشید ! هم سگ متوجه میشه که ترسو نیستید و از حمله خودداری میکنه و هم چوپان بی خیال به خاطر اینکه گوسفند هاش متشنج نشن و به جنین ها آسیب نرسه ،اینبار مثل اوسین بولت Khansariha (156)خودشو بهتون میرسونه به زور چوب و چماغ هم شده سگ هاشو دور میکنه !!!Khansariha (360)
یادتون باشه فرار کردن همانا و جسارت سگ هم زیاد شدن همانا !!!!Khansariha (186)
ولی نمیدونم قضیه چیه که سگ از آدم رو موتور ترس کمتری داره و مبادرت به گاز گرفتن میکنه!! ما زمانی که تو تابسون به سمت ییلاق میریم حتما رو موتور به چوب و باتوم مسلح هستیم ...Khansariha (319)
بنده یه پسر عمو دارم که به هیچ وجه از هیچ سگی ترسی نداره و از هرچیزی در نزدیکی خودش اسلحه میسازه و میفته به جون سگه ! Khansariha (340)به قدری سگ رو میترسونه که اگه یکسال دیگه هم به اون سگ بربخوره سگه فقط از دور پارس میکنه !Khansariha (146)
خیلی سعی کردم مثلش عمل کنم ولی حقیقتا خیلی دل و جرات می خواد خخخخخخخ Khansariha (76)
سلام بر دوستانKhansariha (8)
خاطره دیروز
دیروز رفته بودم سر یک چاه طرف چند تا سگ داشت( من هر جا می رم اولین سوال کدوم سگت ادم گیره تا حواسم بهش باشه) طرف گفت خودم که هستم بهت کار ندارن من خیالم راحت البته همین طور بود سگای نرش گنده بودن و به من کار نداشتن همین طور داشتم با طرف حرف می زدم از من چند قدم دور شد یک دفعه سگ دلش (سگه ماده ) که توله کوچیک داشت در فاصله 7-8 متر من بود به سمت من حمله کرد Khansariha (192) منم تا امدم به خودم دیدم داره می یاد تا خم شدم سنگ بردارم سگه رو در چند قدمیم دیدم دیگه فرست نبود سنگو بی خیال شدم بلند شدم تا به من رسید یک لگد به دهنش زدم توی همین فاصله طرف مثل سوپرمن پرید سگه رو گرفت منم اینجوری شدمKhansariha (192) بد طرف گفت این از زمان توله هاش به دنیا امده به هر کسی حمله می کنه به خودمم چند بار حمله کرده اما شما هم شانس اوردی و هم خوب سریع بودی>>>>>>>>>> خودایش خیلی شانس اوردم
اینم از شکار امروز
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47
لینک مرجع