(2014-09-25 04:25 PM)karbakhsh نوشته شده توسط: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
من به خرافات اعتقاد ندارم ولی چیزی بهاسم جن مخلوق خداونده مثل خود ما ؛ چن سال پیش من رفتم با یکی از دوستان برای گذران دو روز و دو شب بیرون شهر و غروب اول با موبایل و دوربین از منظره غروب خورشید عکس گرفتیم و لبه یه تپه بودیم. حدود ده تا عکس شد و امدیم و برنامه تا رفتیم منزل و عکسها رو باز کردیم تا ببینیم و یه دفعه. عیال بنده گفت شماها چن نفر بودین ؟این نفر سوم کیه؟تازه ماها دیدیم توی 4تا از عکسها یه سایه عین ادم وایساده و سریع من عکس موبایل چک کردم و توی دو تا از اونها هم بود و وقتی عکسها رو کنار هم چیندیم تازه جالب شد. انشالله برسم کرمان چنتا از عکسها رو میزارم تا دوستان ببینن. فعلا
با پسرخالم رفته بودیم لب ساحل (تازه از تهران اومده بود) روی یه کنده درخت پشت به دریا وایستاد و منم ازش عکس گرفتم.بعد اومدیم تو خونه دیدیم یه چیز کم نورتر شبیه و هم اندازه ماه تو آسمون عکس هست.(فضا شب بود و تاریک)
دقیقا یادم هست که ماه تو طرف دیگه ما یعنی بالای کوه بود.دقیقا یادمه. فک کنم تصویر ماه انعکاس پیدا کرده بود تو دوربین.چجوریشو دیگه نمیدونم.خیلی تعجب کردیم.
جنا بکاربخش لطفا عکسارو هر چه زودتر آپ کن که منتظریم. :)
(2014-09-25 10:50 AM)MrParak نوشته شده توسط: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
من که اولش داشت موهام سیخ میشد .بعد که ماجراش اینطوری تموم شد اینقدر خندیدم.
امیدوارم شما هم بخندین و مثل من دیگه نترسین.
فکر نکنم تاحالا هیچ کسی رو موجود خیالی و ماورایی مثل جن یا ... کشته و یا زخمی کرده باشه و اونایی که اصطلاحا دیوانه شدن از ترس یا شوک حاصل از دیدنش یا رویارویی با یک موجود ناشناخته بوده که اینطور شدن و اصولا جایی برای وحشت وجود نداره.
باتشکر از صبر و حوصله دوستان
با این حرف شما کاملا موفقم و منم همیشه این سوال رو از خودم میپرسیدم.
تنها چیزی که گزارش شده همون دیوونه شدن هست و فقط بعضی ها اینطوری شدن و اتفاقا اونایی که استعداد دیوونه شدن داشتن یا بیش از حد یقین و ترس داشتن دیوونه شدن. مثالش همون سربازی که قضیشو یکی از دوستان در پستهای قبلی گفته.
به شخصه تو چندتا موقعیت ترسناک غیر علمی بودم ولی
وقتی بعضی چیز هارو به یادم آوردم,تونستم منطقم رو بر خرافه ام غالب کنم و ترسی که دارم موجب دیوونگیم نشه.
الان فکر کنم این موضوعی که دارم در بارش بحث میکنم یواش یواش داره نتیجه میده و به بحث تاپیک نزدیک تر میشه و به درد بخور تر میشه.
(2014-09-25 08:22 AM)mosen نوشته شده توسط: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
جالب بود ممنون
راستی اگر اینها افسانه هستن پس اینهمه صحبت در موردشون چطور در میاد؟!!!
من از پدر بزرگم که سالهای سال است به رحمت خدا رفته شنیدم که بعد از دروی گندم ( بوسیله داس) خسته و کوفته زیر یک در ختی که اسبشو همون نزدیکی بسته بوده میره استراحت میکنه بعد از اینکه از خواب بلند میشه میبینه تمام دم و یال اسبشو بافته بودن!!!
همچنین میگفت بعضی وقتا که برای گرفتن وضو به لب رود (یاچشمه) میرفته همزمان با موقع اذان از اطرافش صدای اذان میشنیده که صداها خیلی نزدیک بودن ولی کسی رو نمیدیده.
داداش داستان بافتن یال اسب که دیگه مشهوره.واسه اسب پدربزرگ مرحوم منم این اتفاق زیاد افتاده بود.
مادرم میگفت اسب موقع روز میرفته بیروت واسه چرا,شب که بر میگشت میدیدیم یالش رو حوری بافتن,یا بار هم شب موقع اسب رو میزارن تو طویله صبح میبینن موهاش بافته شده.
میگن نصف شب موجودات عجیب و غریب میان میبرنش واسه عروسی خودشون بعد موهاشو میبافن و... آخر سرم میارن میزارن سرجاش.
یه داستانی هست میخوام براتون تعریف کنم.ببخشید که سرتون رو به درد میارم.
یه شب مردی که با اسبش بار میبرده(روغن و برنج و ...) داشته میرفته که چند تا آدم درشت هیکل جلوش سبز میشن و میگن که بیا و اسبت رو در اختیار ما بزار,میگه نمیشه بار دارم,میگن هر چقدر که پول بارت باشه ما ده برابرشو بهت میدیم بارهارو خالی کن بگو که تو راه ریختن تو دره. خلاصه قبول میکنه طرف رو میندازن رو اسب و طرف خوابش میبره,بیدار که میشه میبینه عروسی با شکوهی برپاست. یهو یه عروس رو میبینه که لباس عروسی عروس این آقا تنش بوده,هر چی عروس رو به اسم عروس خودش صدا میکنه نگاه نمیکنه و اونم دستش رو میبره تو روغن و عروس که داشته رد میشده میماله رو لباس عروس و اینطوری علامت میزاره روش.بعد مراسم تموم میشه و.....(یادم نیست) از خواب که پا میشه میبینه وسط جنگله با اسبش,جیباشم پر پول! (خدا قسمت ما کنه)
میره خونش به عروسش میگه لباس عروسیتو بیار ببینم,میاره میبینه علامت دستش رو لباس هست.