سلام دوستان عزیز
شرمنده گویا اسم انجمن را عوض کرد
انجمن ایا میدانید ؟؟
البته جای بسی تشکر ازبزرگواری وصبر مدیران واستادان وپیشکسوتان بزرگ انجمن
افرادی هستند که حدود500ارسال دارند دریغ ازیک مطلب جدیدواموزنده
یا بدرد بخور یا نقل قول دیگران
یا ایا میدانید؟؟
نهایتا تشکراز دیگران
::
فردوسی
همی دور مانی ز رسم کهن
براندازه باید که رانی سخن
***
به بخشش بیارای و زفتی مکن
به اندازه باید به هر در سخن
***
اگر زو براندازه یابم سخن
نو آیین بدیهاش گردد کهن
***
ز قیصر چو بیهوده آید سخن
بخندد بران کار مرد کهن
***
بیندیش و این را یکی چاره جوی
سخن های خوب و به اندازه گوی
*** دوستان عزیز
ببخشید اگر وقت باارزشتر از طلای شما را بیهوده حدر دادم
نظامی گنجوی
با آنکه سخن به لطف آب است
کم گفتن این سخن صواب است
کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پرتوان زد
یک دسته گل دماغ پرور
از خرمن صد گیاه بهتر
***
سخن باید به دانش درج کردن
چو زر سنجیدن آنگه خرج کردن
مولوی
بر اهل معنی شد سخن اجمالها ، تفصیلها
بر اهل صورت شد سخن تفصیلها ، اجمالها
عماد فقیه
مگوی ای برادر بهر مجلسی
حدیثی که باور ندارد کسی
چو دریا گهردار و خاموش باش
صدف وار سر تا قدم گوش باش
***
کای طفل اگر بصحبت افتاده ای رسی
شوخی مکن بچشم حقارت در او مبین
گر درجهان دلی ز تو خرم نمی شود
باری چنان مکن که شود خاطری حزین
سعدی
اول اندشه وانگهی گفتار
جای بست آمده است و پس دیوار
***
مجال سخن تا نیابی مگوی
چو میدان نبینی نگهدار گوی
***
مجال سخن تا نبینی ز پیش
به بیهوده گفتن مبر قدر خویش
***
سخن را سر است ای خردمند و بن
میاور سخن در میان سخن
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش
نگوید سخن تا نبیند خموش
***
چونداری کمال فضل ، آن به
که زبان در دهان نگه داری
آدمی را زبان ، فضیحه کند
جوز بی مغز را ، سبکساری
پرویز تقی پور ( شاعر معاصر گیلانی )
گر سخن سنجی نمی دانی ، سخنرانی مکن
هر سخنرانی ، بدون اطلاع ، آنی مکن
پشت هر میز و خطابه ، بی خبر جانا مرو
گندم ار خرمن نداری ، خرمن افشانی مکن
با صبوری ، بی حواشی ، عین مطلب قصه کن
با حدیث نامناسب ، قصد ویرانی مکن
هم چوتندیس ابوالهولی ، نگه ، یک سو مدار
مثل انشاء در کلاس و خانه ، روخوانی مکن
با تانی ، عالمانه ، با تفکر ، نکته گو
سر بسان بید مجنون ، شاخه لرزانی مکن
ذره ذره با تبسم ، جامه مطلب ببر
بی توجه در سخن ، هم مکث طولانی مکن
اعتمادی گر نداری هر زمان ، بر نفس خویش
نطق بی پروا ، همی در کودکستانی مکن
گه چو طوفانی بتاز و روی مطلب ، تکیه کن
گه چو بلبل در خزان ، دیگر غزلخوانی مکن
زیره تحفه ، برای شخص کرمانی مبر
وصف بارانی فراوان ، نزد گیلانی مکن
از تو صد نکته ، پس از نطق و سخن ، برپا شود
پس مواظب باش و دانا باش و نادانی مکن
حضرت موسی نگر ، با آن شکوهش ، الکن است
تا که « هارونی » نداری ، قصد « هامانی » مکن
جمله جمله ، خسته خسته، هم چو بارانی ببار
مستمع را هم ، تقی پور، خسته بتوانی ، مکن
با محبت ، با تعقل ، با متانت ، جمله گو
وآن چه می سنجی بگو ، وآن گه ، پشیمانی مکن (۲)