شما وارد حساب خود نشده و یا ثبت نام نکرده اید. لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید تا بتوانید از تمامی امکانات انجمن استفاده کنید.
انجمن تخصصی شکاروتیراندازی(بزرگترین مرجع اطلاعاتی تفنگ بادی،پی سی پی،تیراندازی ایرانیان)pcp.airrifle.airguns..تفنگ بادی،پنوماتیک،
خاطرات و اتفاقات بدوناگوارشکاروتیراندازی - نسخه قابل چاپ

+- انجمن تخصصی شکاروتیراندازی(بزرگترین مرجع اطلاعاتی تفنگ بادی،پی سی پی،تیراندازی ایرانیان)pcp.airrifle.airguns..تفنگ بادی،پنوماتیک، (http://www.iran-airrifle.com/forum)
+-- انجمن: بحث ازاد (/forumdisplay.php?fid=26)
+--- انجمن: بحث آزاد (/forumdisplay.php?fid=29)
+--- موضوع: خاطرات و اتفاقات بدوناگوارشکاروتیراندازی (/showthread.php?tid=620)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31


خاطرات و اتفاقات بدوناگوارشکاروتیراندازی - majid1157073 - 2011-08-09 10:55 AM

هرفرد تیرانداز یاشکارچی درطول سالهای زندگیش ممکنه خاطرات بدی ازتیراندازی داشته ویا دیده باشد
این موضوع را زدم تا خاطرات بدتون را بیان کنیدتا ما با این خاطرات اشنا بشیم وحتی در صورت لزوم بتوانیم ازبروز بعضی اتفاقها جلوگیری کنیم(ان شااله که خاطره بدنداشته باشید)

اولین خاطره بد را خودم میگم
تقریبا 15سال پیش بود بچه همسایمون یه 4.5 چینی داشت میومدتوکوچه وقیافه میگرفت وهدفزنی میکردوگاهی هم تفنگ بادرا بدون ساچمه طرف بچه ها میگرفت وبراترسوندنشون شلیک میکرد.یکروزتفنگراگرفت سمت یکی از بچه هاوچکوندساچمه دقیقاخوردتوچشمش ویکی ازچشماش کورشداین بدترین صحنه ای بودکه من دیده بودم (فکرکرده بودتفنگ خالیه)
نتیجه (درهیچ شرایطی لوله تفنگ راسمت شخصی نگیریم)


RE: خاطرات بدوناگوارشکاروتیراندازی - mmdsniper - 2011-08-09 11:23 AM

سلام
با نظر شما کاملا و صددرصد موافقم .
اتفاقا این اتفاق هم برای ما افتاده البته خدارو شکر به چشم نخورد . ولی برادرم از فاصله خیلی نزدیک یه تیر خالی کرد تو پای مادرم چون نمیدونست که تفنگ پره.
پس مراقب باشید دوستان تفنگ شوخی نداره و ممکن اولین اشتباه آخرین اشتباه باشه.Khansariha (8)


RE: خاطرات بدوناگوارشکاروتیراندازی - amir74 - 2011-08-09 11:30 AM

واسه ماهم پیش اومده داداشم که هم سن من بود یادمه تفنگ چینی بود پسر عموم گرفت طرف رفقا کوچه حدود 20 30 متر بود شلیک کرد گرفت به گوش بدبخت هممون در رفتیم قایم شدیم
یه بارم پسر داییم یه تیر زدن به پایه بابام بابام شانس اورد جای حساسه ران پاش نخورد


RE: خاطرات بدوناگوارشکاروتیراندازی - نظري - 2011-08-09 11:35 AM

تو دوران ابتدايي كلاس چهارم يا پنجم بوديم( سال 69) كه اونموقع ها اكثر دستفروشها و دوره گردها در مدارس جمع ميشدند و خوراكي مي فروختند. يكي دو تا هم بودند كه تفنگ بادي چيني قديميها كه با نوار سبز دورشون رو پيچونده بودن داشتند و براي زدن تيري يك تومان ميگرفتند. چه عشقي ميكرديم با هاشون تير ميزديم.
يه سري يكي از بچه ها خواست تير بزنه ماشه رو كشيد ولي نزد يدفعه تفنگ رو گرفت طرف يكي از بچه ها و ناخواسته شليك كرد و زد تو لپش. خون بود كه از صورتش بيچاره راه افتاد و گريه ميكرد. طرف هم از ترس تفنگ رو گذاشت زمين و الفرار و تا چند روز به مدرسه نيامد. پير مرد صاحب تفنگ هم دست بچه رو گرفت و بردش درمانگاه و تير رو از تو لپش درآوردند و به خير گذشت.


RE: خاطرات بدوناگوارشکاروتیراندازی - arash1324 - 2011-08-09 11:37 AM

سلام دوستان
من هم حادثه اي كه در چند سال پيش براي من و يكي از دوستان اتفاق افتاد را بيان مي كنم تا تجربه اي بشود براي دوستان
دقيقا يادمه روز آخرين امتحان سال سوم راهنمايي حدودا سال 72 كه ذوق و شوق فراواني براي فرا رسيدن تعطيلات تابستان داشتم با يكي از دوستاي هم كلاسيم تصميم گرفتيم بريم شكار گنجشك زدن . رفتيم به سراغ تفنگ بادي چيني 4/5 كه حدودا دو سالي بود خريده بودم آقا ما به راه افتاديم و نفري يك بسته ساچمه خريده بوديم كه هركس از ساچمه هاي خودش استفاده كنه . در بين راه پسر عموم كه دو سال از من كوچكتر بود با پسر همسايشون دنبال ما راه افتادن و هرچي گفتيم دنبال ما نياين ، گوش نكردن تا اينكه دوستم تفنگ رو در فاصله حدودا دو متري از پسر همسايه عموم بدون نشانه گيري گرفت و گفت بهتون ميگم برگردين كه در يك لحظه همزمان با صداي تفنگ ، صداي اين پسره بلند شد كه آخ چشمم ، كور شدم ما فكر كرديم دروغ ميگه كه ديدم خون از چشم اين طفلكي مياد . و به همين سادگي كه اصلا باور نمي كرديم كور شد . الان كه چند سال از اين موضوع مي گذره هر وقت كه يادش ميافتم واقعا ناراحت ميشم جداي از اينكه اينقدر دردسر كشيديم و تفنگم ضبط دادگاه شد و دوستم هم محكوم به پرداخت ديه .
دوستان واقعا تفنگ بادي وسيله اي شوخي بردار نيست و بايد خيلي مراقب و مواظب بود كه بعضي مواقع دچار حوادث جبران ناپذير نشويم


RE: خاطرات بدوناگوارشکاروتیراندازی - afshen49 - 2011-08-09 11:38 AM

منم یادمه وقتی 2دبیرستان رشته الکتروتکنیک می خوندمKhansariha (327) یه 4.5چینی گرفتم.اون موقع هم تو شهر فامنین درس می خوندیم با دو تا از هم روستایام.خلاصه هر روز بعد از ظهر با این دوستام که پسر عمو ی هم دیگه بودن می رفتیم تو حیات خونه که اجاره کرده بودیم تیر می زدیم.Khansariha (223)یه روز باز داشتیم تیر می زدیم که یکی از دوستام گفت شما تیر بزنید من برم دست شویی(گلاب به روتون) زود بر گردم ما هم گفتیم باشه .تو این زمان هم تفنگ دست اون یکی دوستم بود(پسر عموی همین یکی رفیقم).دوستم افتابه رو پر کرده بود داشت می رفت سمت دست شویی که تو این زمان دوستم گفت الان می زنم الان می زنم که اون یکی دوستم با افتابه پر دوید طرف دست شویی که یک دفه بنگ .افتابه از دست دوستم افتاد زمین و خودشم پشت سرش خورد زمین.دیدم بله تیر رفته تو پاش خلاصه این داشت اه اوه می کردKhansariha (94) که همساییه ها ریختن اونجا ما هم با کلی حرف همسایه هارو رد کردیم رفتنKhansariha (4) بعد رفتیم تیر از تو پای دوستم در اوردیم که نصف تیر به زور رفته بود تو پاش این بنده خدا تا10روز لنگان لنگان راه می رفتKhansariha (8)


RE: خاطرات بدوناگوارشکاروتیراندازی - amir74 - 2011-08-09 11:42 AM

انگشته منم لای تفنگ بادی چینی تا نصف قطع شد اما پیوند زدن ناخون شستمم شیکست سیاه شد افتاد دوباره در اومد.


RE: خاطرات بدوناگوارشکاروتیراندازی - majid1157073 - 2011-08-10 09:24 AM

یه خاطره بد ازشکار
یه چندوقت پیش تفنگ چینی 4.5را برداشتم وامدم تو حیاط ویه چندتایی تیرزدم که یهو یه گنجشک رودیواره همسایه دیدم .نشانه گرفتم وزدمش چند دقیقه بعد صدای جیک جیک شنیدم دقت کردم دیدم 2تابچه کنجشک سرشونااوردندبیرون وسروصداراه انداختند خیلی ناراحت شدم چون مادرشونا زده بودم خلاصه نمیدونم چه بلایی سرجوجه ها امد


RE: خاطرات بدوناگوارشکاروتیراندازی - alireza - 2011-08-11 09:00 PM

سال 72 یا 73 بود با یک بادی 4.5 زیر تا شو چینی از وسط کوچه به دیوار روبرو که انتهای کوچه بود هرروز نشانه روی می کردم . یه روز که از دبیرستان امدم روز 5شنبه بود که نهار نخورده تفنگ برداشتم .از بخت بد یک راننده که شیشه ماشینش پایین بود ما یه تیر اندختیمو..... اصابت به بینی و کم شدن 20% از بیناییو کلانتری و. ....هرروز فرارو..... و دیوار حاشا. بابام از خانه بیرونم کرد و ..... تا بالاخره تفنگامو فروختن و تا مدتها از تفنگ محروم بودم تا زمانیکه دستم تو جیب خودم رفت. ولی درسی برام شد که تفنگ حتی اسباب با.زی هم شوخی ندارد


RE: خاطرات بدوناگوارشکاروتیراندازی - mohsen1982 - 2011-08-11 09:30 PM

اين قضيه كه ميگم كاردوستمه .سال 78-79 بود كه توايوان خانه دوستم نشسته بوديم يه چيني زيرتاشو 5.5داشت چون تو خونه پرنده داشتن اينو خريده بودن همينجوري كه نشسته بوديم يه گربه بابچه هاش از لبه ديوارروبرويي داشتن رد ميشدن يه لحظه گربه وايستادويه نگاه به ماكرد دوستم كه تا اون موقع تيراندازي افتضاحي داشت ويه الاغ رواز 20 متري نميتونست بزنه نشونه گيري كرد وصاف زد وسط دوتاچشم گربه . چشمتون روز بدنبينه گربه هي دستشو ميماليد به پيشونيش وبعدخونهاي روي دستشوميليسد من خيلي تو اون صحنه متاثرشدم بعدش گربه فراركردو فهميديم روپشت بوم بغلي مرده.
خلاصه من هيچوقت به سگ وگربه و اين چيزهاشليك نميكنم چون ايناهمينجوري هم حيوانهاي بدبخت وتو سري خوري هستند