تاپیک بچه های مشهد - نسخه قابل چاپ +- انجمن تخصصی شکاروتیراندازی(بزرگترین مرجع اطلاعاتی تفنگ بادی،پی سی پی،تیراندازی ایرانیان)pcp.airrifle.airguns..تفنگ بادی،پنوماتیک، (http://www.iran-airrifle.com/forum) +-- انجمن: بحث ازاد (/forumdisplay.php?fid=26) +--- انجمن: قرارها و ملاقات ها (/forumdisplay.php?fid=38) +--- موضوع: تاپیک بچه های مشهد (/showthread.php?tid=322) صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 |
RE: تاپیک بچه های مشهد - arash1324 - 2013-05-20 10:40 AM شهسواري به دوستش گفت: بيا به كوهي كه خدا آنجا زندگي مي كند برويم. مي خواهم ثابت كنم كه او فقط بلد است به ما دستور بدهد، و هيچ كاري براي خلاص كردن ما از زير بار مشقات نمي كند.ديگري گفت: موافقم. اما من براي ثابت كردن ايمانم مي آيم .وقتي به قله رسيدند، شب شده بود. در تاريكي صدايي شنيدند: سنگهاي اطرافتان را بار اسبانتان كنيد وآنها را پايين ببريد .شهسوار اولي گفت:مي بيني؟بعداز چنين صعودي، از ما مي خواهد كه بار سنگين تري را حمل كنيم.محال است كه اطاعت كنم ! ديگري به دستور عمل كرد. وقتي به دامنه كوه رسيد، هنگام طلوع بود و انوار خورشيد، سنگهايي را كه شهسوار مومن با خود آورده بود، روشن كرد. آنها خالص ترين الماس ها بودند... مرشد مي گويد: تصميمات خدا مرموزند، اما همواره به نفع ما هستند مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد. سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود. پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد... اما.........گاو دم نداشت!!! زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی. روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لبهایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی. اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد. RE: تاپیک بچه های مشهد - greenaref - 2013-05-20 07:06 PM آرش جان ممنوون از داستان های عبرت آموزی که گذاشتی.یه سوال آقا مسیح تو کدوم شهر ساکنن؟ RE: تاپیک بچه های مشهد - mehrdadjan - 2013-05-20 07:22 PM (2013-05-20 07:06 PM)greenaref نوشته شده توسط: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. سلام به بچه های گل مشهد اقا مسیح هم نصف جهان(اصفهان) RE: تاپیک بچه های مشهد - greenaref - 2013-05-20 07:27 PM مرسی مهرداد جان.از مشهد خاطرات خوبی دارم.یسری رفتیم گلمکان 23تا کبوتر و 30-40 تا قمری زدیم.جاتون خالی.صفایی داد. RE: تاپیک بچه های مشهد - arash1324 - 2013-05-21 08:36 AM سلام بر دوستان عزيز و گرام دوستان خيلي وقته كم رنگ شديد البته با اقا ياسر و محمد اقا نيستم هههههه آخرين بازمانده : RE: تاپیک بچه های مشهد - ahp2009 - 2013-05-21 10:41 AM سلام به مشهدی ها ارش جان معلومه خیلی درد تنهایی دوستان رو میکشی که شاعر شدی خخخخخخخخخخ RE: تاپیک بچه های مشهد - arash1324 - 2013-05-21 01:02 PM سلام چه كنيم ابوالفضل جان ما مخلص دوستان هستيم . RE: تاپیک بچه های مشهد - arash1324 - 2013-05-23 11:22 AM سلام و روز باراني دوستان بخير ماشاا.. امروز باران خوبي داره مياد . خدا رو شكر اينم يه عكس از چند لحظه پيش : RE: تاپیک بچه های مشهد - persiankiller - 2013-05-23 11:46 AM آقا آرش چه خبرا؟کم پیدایی؟با pk خوب میگازونی؟ RE: تاپیک بچه های مشهد - arash1324 - 2013-05-23 11:54 AM سلام مخلصم علي جان . كجايي . يادش بخير آستينا رو بزن بالا مگه شما مسبب يه قرار و ملاقاتي با دوستان بشي برادر. چي شده ديگه اون شور و حال رو نداري . يادته رفتي فريمان پيش اقا مهدي . هي جواني كجايي كه يادش بخير ........ علي جان كار خودته يه حركتي بزن داداش |